چون روز چهارشنبه فرا رسید، بهرام جامهی پیروزه به تن کرد و عازم قصر پیروزهای رنگ شد و شب هنگام از بانوی قصر خواست تا آیین بانوانه به جای آورد و از راه عشقبازی، داستانی به دلنوازی او گوید و آن غنچهی گلگشاد سروافراز بر برگ گل خود شمامهی قند بست و پس از زمینبوسی و مدح شاه، سخن آغاز کرد که:
در زمانهای دور در دیار مصر مردی بود ماهان نام؛ نیکمنظر و نیکنام که محبوب دوستان و آشنایان بود. روزی از روزها آزادهمردی از دوستان، او را به باغ خود میهمان برد. بوستانی لطیف و شیرینکار و دوستانی از او لطیفتر صد بار. تا شب زمان در آنجا گذراندند و نشاط پروریدند. چون شب، پردهی سیاه خود درکشید، شخصی از دور پدید آمد و ماهان را خطاب قرار داد که: مرا میشناسی؟ منم همال تو. شریک مال تو. مرا به یاد داری؟
دلیل گزارش دادن این مطلب:
رای دهندگان
بهترین آموزش های برنامه نویسی
توسط فرخ ابراهیمی نژاد مدیر موسس لینک پددوره های در حال ثبت نام
ورود به جشنواره و دیدن تمام دوره ها
دورهی نخبهی طراحی و برنامه نویسی وب
دوره ی آموزشی 0 تا 100 php و mysql
آموزش برنامه نویسی برای نوجوانان دوره از راه دور و آنلاین
آموزش SEO
دیدگاهتان را بنویسید