و از حکایات مشهور است که روزی قباد شکار رفته بود و در شکارگاه به دنبال گوری، بسیار بتاخت و از لشکر جدا افتاد؛ روز، گرم شد و قباد تشنه شده بود. از دور در میان صحرا سیاهی دید، بدان سو تاخت. دو سه خیمهی کهنه دید در میان صحرا زده. گفت: «مهمان میخواهید؟» پیرزنی بیرون آمد و عنان اسب او گرفت و او را فرود آورد و قدری شیر و طعامی حاضری پیش او نهاد. قباد خورد و ساعتی بیاسود و خواب بر وی غلبه کرد و تا آخر روز بیدار نشد.
دلیل گزارش دادن این مطلب:
رای دهندگان
بهترین آموزش های برنامه نویسی
توسط فرخ ابراهیمی نژاد مدیر موسس لینک پددوره های در حال ثبت نام
ورود به جشنواره و دیدن تمام دوره ها
دورهی نخبهی طراحی و برنامه نویسی وب
دوره ی آموزشی 0 تا 100 php و mysql
آموزش برنامه نویسی برای نوجوانان دوره از راه دور و آنلاین
آموزش SEO
دیدگاهتان را بنویسید