+
۲

مرد کور « دنیای داستان کوتاه راستانک (اینجا کلیک کنید)

مرد کور «  دنیای داستان کوتاه راستانک

روزی مرد کوری رویپله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو خوانده می شد: �من کور هستم لطفا کمک کنید.� روزنامه نگار خلاقی از کنار او می گذشت؛ نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود.. او چند سکه داخل کلاه انداخت و [...]

 

رای دهندگان

دیدگاهتان را بنویسید