+
۲

وبــ شخــ ــ صیــ سارا شرافتیــ ــ - گروه کوهنوردی بیستون اصفهان+AX (اینجا کلیک کنید)

وبــ شخــ ــ صیــ سارا شرافتیــ ــ - گروه کوهنوردی بیستون اصفهان+AX

امروز با گروه کوهنوردی بیستون همراه برادر و پدرم رفتیم کوه صفه
البته دیروز از 11 صبح تا 11 شب بیرون بودیم که رفتیم خونه اقوام ...بستنی خوردیم .... نمایشگاه(مبلمان) رفتیم
هر چند که نمایشگاه بورس و این ها بود
این هم عکس تابلوهای فرشه
نمایشگاه بین المللی بورس و مبلمان اصفهان

خلاصه دم شیر سنگی وعده کردیم امروز صبح
هر چی دختر اومد از من گنده تر بود
پدر کمرشون از همون افتادن نردبون درد میکرد ولی چون نگران من بود اومدش.
بچه های گروه خیلی بی ادب بودن همشون با فحش صحبت میکردن با این که اکثرا فارق التحصیل بودن
چند تایی هم بودن که سکوت میکردن و من حرف بدی ازشون نشنیدم

سرعتم پایین بود و بابا هم به خاطر من سرعت را میاورد پایین
ولی دادشم عین جت میرفت اینقدر دور میشد که ما مثل مورچه میدیدمش
رفتیم توی دل کوه
گروه ایستاد و یک نفر از روی صخره رفت بالا تا طناب ها را ببنده
اسمش سجاد بود و عین خارجیا زیاد حرف نمیزد بچه آرومی بود...
سجاد روی صخره برای بستن طناب



وقتی طناب را بست بچه ها یکی یکی از صخره میرفتن بالا
ماهم که بلد نبودیم به راه خودمون ادامه دادیم

کوه صفه اصفهان
اینجا هم محلیهکه با دوستم چند بار اومدیم قبلا ها برگ داشت
کوه صفه اصفهان

دوتا قله را زی کردیم
خیلی خسته بودی و پاهای من هم درد میکرد
دیگه بیخیال شدیم تا از همون راه قبلی برگردیم پایین
این عکس پدر گرامی که پر ابهت نشستن


وقتی برگشتیم بچه ها هنوز یکی یکی داشتن از صخره بالا پایین میرفتن

ما که اومدیم پایین یه کباب زدیم و رفتیم خونه
الان همه غش کردن
من خیلی خوشحالم و احساس درد نمیکنم
بدرود





شروع ماه محرم را به همه تسلیت میگم

 

رای دهندگان

دیدگاهتان را بنویسید