امروز جشن خونه عمو بود.زنمو یه عالمه آمپول زده بود و مهره های کمرش متورم بود...
شربت و شیرینی و بستنی و نقل و شکلات و...دادن بعدش رفتیم خونه دوست مادرجون
قرار بود جشن باشه ولی نمیدونم چرا گریه میکردندهر چی هم به اقا گفتن بیخیال
....
خانه
» تکنولوژی »
متفرقه »
روزنوشته های سارا شرافتی - روزنوشته های سارا شرافتی:جشن زنمو دوست مادرجون دعوت دوستای دبستان
دلیل گزارش دادن این مطلب:
رای دهندگان
بهترین آموزش های برنامه نویسی
توسط فرخ ابراهیمی نژاد مدیر موسس لینک پددوره های در حال ثبت نام
ورود به جشنواره و دیدن تمام دوره ها
دورهی نخبهی طراحی و برنامه نویسی وب
دوره ی آموزشی 0 تا 100 php و mysql
آموزش برنامه نویسی برای نوجوانان دوره از راه دور و آنلاین
آموزش SEO
دیدگاهتان را بنویسید