+
۲

داستان زندگی دختری از جنس بلور (اینجا کلیک کنید)

داستان زندگی دختری از جنس بلور

تیر کنکور رو دادم و باخیل راحت به گشت و گذار با زهرا پرداختم....

...

موبایلمو بهم پس دادند...منم یه سیم کارت براش خریدم.......اولین کاری که کردم به اسماعیل اس دادم.....

که کنکورمو دادم...اونم فقط کارش مسخره کردن بود...میگفت دختر بررای چی بره بیرون...تو دلم گفتم:برو بابا....

از انتظار بدم میاد....یادم نیست تو تابستون چی گذشت...فک کنم اسماعیل را 1-2بار دیدم......

 

رای دهندگان

دیدگاهتان را بنویسید