+
۱

خاطرات طنز دفاع مقدس… | شبکه وبلاگی آستان رضا علیه السلام (اینجا کلیک کنید)

سال1363 یکی از رزمندگان تازه به کردستان امده بود و سابقه ای در جنگ نداشت و خیلی هم ساده بود.به او گفتم با خمپاره 60 گلوله بزن.

او دو گلوله در خمپاره 60 انداخت!تا این صحنه را دیدم دراز کشیدم.گلوله دوم بیرون افتاد،اولی شلیک شد و خوشبختانه گلوله ای که بیرون افتاده بود منفجر نشد.

داد زدم سرش: «چرا این کار را کردی؟»

خیلی آرام گفت:«می خواستم رگباری بزنم»

 

رای دهندگان

nasr65  

دیدگاهتان را بنویسید