+
۱

تخــــــــــــــــــیل تمرکز - .:چــــــــــــــــــــــــالش فکر:.۱ (اینجا کلیک کنید)

-دو روزه بهمون زنگ نزده!
=نگران نباش شاهین.جاش امنه.نمیتونن صدمه ای بهش بزنن
-ولی من نگرانشم.ما باید بیشتر ازاون مواظبت کنیم...




نور خورشید را روی پلک های بسته ام حس میکردم...هوا کمی گرمه ..آخرای ترمه و کلاس ها یکی در میون تشکیل میشه
ممکن بود روزی به سختی کله سحر بلند شی و بری دانشگاه ولی کلاس تشکیل نشده باشه.
امروز نمیتونستم نرم...آخه 4تا غیبی داشتم....
با زور از خواب بلند شدم.....هوا روشن شده بود
عادت دارم صبحانه یه چیز داغ بخورم.....لباس هامو عوض کردم و به سمت دانشگاه راه افتادم....
یک ساعت توی راه دانشگاه بودم
طبق معمول طبقه ی چهارم دانشکده کامپیوتر ردیف دوم کلاس 406
یکی از دوستام تازه سوت زدن یاد گرفته بود که دوست پرش دعواش کرد که دیگه نزنه....
استاد کمی دیر به کلاس اومد
من باهمه میجوشم ولی وقتی کار داشته باشم باهاشون صحبت میکنم در غیر این صورت میرم روی سایلنت
دنیای سکوت بهتر از دنیای وراجیه.....
طبق معمول استاد با لحن یکنواخت شروع به تدریس کرد و ماهم مینویشتیم....
نیم ساعتی بطور پیوسته صحبت میکنه
دیگه خوابم گرفته....پلکام سنگینن....
در یک آن متوجه سکوت ناگهانی استاد میشم.....
وقتی به چهره اش نگاه کردم چشماش گشاد شده بود و خیره به در نگاه میکرد

 

رای دهندگان

دیدگاهتان را بنویسید