در افکار خود غوطه ور بود..به دیتش تکیه داده بود و به آینده میاندیشید
صداب زمزمه های دانشجویان از بیرون کلاس می آمد.
چراغ های کلاس خاموش بود با این حال نور خورشید راهی برای ورود به کلاس پیدا کرده بود.
او هم مثل نمام دختران عاشق بود
او هم کسی را داشت که همیشه در کنارش بودو با دیدنش آرامش میگرفت.
و آن نـــ ــور بود.
هر نووری به هر رنگی او را به وجد می آورد.
نور چراغ،نور خورشید،نور ماه،نور شمع،....
او عاشق نور بود .آگر روزی میشد که نمیتوانست نور را ببیند افسرده و پژمرده میشد.
رای دهندگان
بهترین آموزش های برنامه نویسی
توسط فرخ ابراهیمی نژاد مدیر موسس لینک پددوره های در حال ثبت نام
ورود به جشنواره و دیدن تمام دوره ها
دورهی نخبهی طراحی و برنامه نویسی وب
دوره ی آموزشی 0 تا 100 php و mysql
آموزش برنامه نویسی برای نوجوانان دوره از راه دور و آنلاین
آموزش SEO
دیدگاهتان را بنویسید