+
۵

تخــــــــــــــــــیل تمرکز - من برناوه نویس فوق حرفه ایم (اینجا کلیک کنید)

تخــــــــــــــــــیل تمرکز - من برناوه نویس فوق حرفه ایم

ساعت 1.06 شب را نشون میداد.
استخوان دست هایم بر اثر استفاده ی زیاد از موس و کیبورد کامپیوتر کوفته شده بود.
دردی را در مغزم احساس میکردم...یک سوزش....
ارور میداد...نمیدانم مشکل اصلی اش کجا بود!
تا حالا نشده بود برنامه ای بنویسم و در اجرا ارور دهد.
کش و قوسی به خودم دادم.کمی آب خنک از یخچال توی آشپزخانه نوشیدم.
فکر کردم و باز هم فکر کردم...مغزم خسته بود....
به اتاق بازگشتم...او آنجا بود...
همیشه وقتی مغزم خسته است او کنارم است....
قدش به 2متر میرسد...چشمان شفاف آبی آسمانی دارد پوستش روشن و شفاف است...
از دیدنش خوشحال شدم.....همیشه بعد از دیدن او هیچ خستگی ای در تنم نمیماند..
از من پرسید:به چه فکر میکنی؟
قدم زنان به سمتش رفتم و اورا به سمت کامپیوتر هدایت کردم و برنامه را نشانش دادم.
برنامه 4562 خط بود.با یک نگاه مروری بر برنامه کرد و سپس لبخندی ملیح زد
پرانتزی را بست و ارور حذف شد
برنامه اجرا شد....با تمام وجودم لبخندی خوشحالانه زدم....
به سمت پنجره رفتم
او رو به آسمان شب مینگریست....
باد ملایمی می آمد که موهایم را به تحرک وا میداشت
بهم نگاه میکرد و خنده ای عجیب میکرد...با تعجب نگاهش کردم و با چهره بهش فهماندم که علت این لبخندش را بمن بگوید!
شروع به صحبت کرد:یادت است 2سال پیش از من چه خواستی؟
در میان افکار بایگانی شده ام فکری را پیدا کردم...
در یک روز آفتابی او آمده بود....من سر در گریبان فرو برده و غمزده بودم....
وقتی اورا دیدم متعجب بودم واو از من سوالی کرد:
-چه میخواهی؟
من گفتم میخواهم برنامه نویس شوم

هم اکنون برنامه نویس فوق حرفه ای در کل جهان هستم و دارای چندین شرکت که اداره ی آن ها را به افرادی سپرده ام.
در افکارم غوطه ور بودم...در خاطرات گذشته

اگر تو.....وقتی به جایی که او بود نگریستم دیگر نبود.
با صدای زمزمه آوری گفتم:مــمـــنون

 

رای دهندگان

1 دیدگاه

توسط f4r0kh در 4288 روز قبل.
0
0
خدا رو شکر
حتما هستی و خواهی بو
و این اینده است ایشالا