+
۱

فروش قباله بهشت (اینجا کلیک کنید)

بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. آن روز هم داشت...

 

رای دهندگان

hadmin  

دیدگاهتان را بنویسید