+
۱

واپسین روشنایی | داستان ها (اینجا کلیک کنید)

واپسین روشنایی | داستان ها

اگه این داستان کوتاه رو دوست داشتید ، مثبت زدنتون بهترین تشکر از ماست
...

بعد چند ماه راحت خوابیده بود . کرکره ی چشمانش که بالا رفت ، دنبال موبایل به زیر تخت چنگ زد . نگاهی به صفحه ی موبایل انداخت . دوباره دمرو شد . سرش بین لبه ی تخت و دیوار جوری قرار گرفته بود که روشنایی روز اذیتش نکند. همه...

 

رای دهندگان

idrom  

دیدگاهتان را بنویسید