+
۱

به وقت گرینویچ (اینجا کلیک کنید)

به وقت گرینویچ

اولین نقطه ای که از مرکز کائنات گریخت

و بر خلاف محورش به چرخش در آمد ، سر من بود!

من اولین قابله ای هستم که ناف شیری را بریده است !

اولین آواز را من خواندم ،

برای زنی که در هراس سکوتُ سنگُ سکسکه ،

تنها نارگیل شامم را قاپیدُ برد !

من اولین کسی هستم که از چشم زنی ترسیده است !

من ماگدالینم ! غول تماشا !

کاشف دلُ فندقُ سنگ آتش زنه !

سپهر را من نیلگون شناختم !

چرا که همرنگ هوس های نا محدودِ من بوذه !

خدا ، کران بیکرانه شکوهِ پرستش من بود

و شیطان ، اسطوره تنهائی اندیشه های هولناک من !

اولین دستی که خوشه اولین انگور را چید دستِ من بود !

کفش ، ابتکار پرسه های من بود

و چتر ، ابداع بی سامانی هایم !

هندسه ! شطرنج سکوت من بود

و رنگ ، تعبیر دل تنگی هایم !

من اولین کسی هستم که ،

در دایره صدای پرنده یی بر سرگردانی خود خندیده است !

من اولین سیاه مستِ زمینم !

هر چرخی که می بینید ،

بر محور ِ شراره های شور عشق من می چرخد !

آه را من به دریا آموختم !

من ماگدالینم !

پوشیده در پوستِ خرس

و معطر به چربی ِ وال !

سرم به بوتۀ خشکِ گونی مانند است ،

با این همه هزار خورشیدُ ماهُ زمین را

یک جا در آن می چرخانم !

اولین اشک را من ریختم ،

بر جنازه زنی که غوطه ور در شیرُ خون

کنار نارگیلی مُرده بود !

بی هراس سکوتُ سنگُ سکسکه ... !

 

رای دهندگان

f4r0kh  

دیدگاهتان را بنویسید