+
۱

ماجرای امام جماعت فراری (اینجا کلیک کنید)

ماجرای امام جماعت فراری

داشتم ذکر رکوع می‌گفتم که یکهو از ترس و هول زیاد، نفهمیدم رکعت چندم هستم؛ اول، دوم، شاید هم سوم، هر چی به آبروریزیِ اشتباهی که ممکن است از من سر بزند بیشتر فکر کردم، اضطراب‌ام بیشتر و بیشتر شد، آن هم بعد از این همه احترام؛ چاره کار را بر فرار دیدم.

 

رای دهندگان

دیدگاهتان را بنویسید