+
۱

سرباز گمنام وطن (اینجا کلیک کنید)

رنگ لباسهای سربازیش با بقیه سربازها فرق میکرد.

پوتینهایش بوی نجات میداد و در دستانش تفنگی نبود!

از رفتن فرار نمیکرد و دنبال کثری خدمت ،معافیت پزشکی معافیت کفالت و غیره نبود...

جالب بود! مدت خدمتش هم مشخص نبود...

حاضر بود اضافه خدمت هم بخورد...

از وظیفه شناسی اش بگویم که هرجا حرف از ایثار و فداکاری بود...نبود..ولی بود!


چه سربازی! در جنگ با طبیعت تیر ها خورده بود و در جنگ با غیر طبیعت درد ها کشیده بود.

سَرباز در فرهنگ فارسی معین این گونه معنی شده‌است:

آنکه آماده باشد که سر و جان خویش را در راه هدف خود فدا کند.

سپاهی، لشکری.

آنچه سرش گشاده بود؛ سربسته

 

رای دهندگان

دیدگاهتان را بنویسید