+
۷

درود بر کوروش و سال روزش (اینجا کلیک کنید)

درود بر کوروش و سال روزش

7 ابان روز کوروش مرد بزرگ و عزیزی که به تمام ملل زمان خود
حقوق برابر داد و تنها کسی که بر جهان حاکم شد و ن تنها حکومت عدالت را
پیشه کرد بلکه انچنان با مهر با مردم رفتار کرد که در قلب ها جاودان شد
قبل و بعد از او جهان حکام زیادی ب خود دید اما او بود که هنوز به عنوان ناجی ملل
شناخته میشد در اینجا نظرتان را به وصیت نامه ی وی جلب میکنم از تاریخ نویس بزرگ جناب گزنفون

چون هفتمين بار پس از تاسيس امپراتوري سرتاسر ممالك وسيع پارس را سر كشي كرد، قدرت و طاقت جواني ديگر از او سلب شد و ايام پيري اش آغاز گرديده پدر و مادرش ساليان دراز سر به بالين مرگ گذارده دار فاني را وداع گفته بودند. كورش پس از بازگشت از هفتمين سفر خود به رسم و آيين پارسيان قرباني هاي متعدد در راه خدايان ايثار نمود و به ستايش و نيايش پرداخت و به عادت هميشگي خود جمع كثيري از مردم را از خوان نعمت خويش بهره مند و مسرور ساخت و پاداش هاي نيك به كساني كه استحقاق داشتند ارزاني داشت. سپس به مقر خويش وارد شد و چون در خلوتگاه به خواب رفت در عالم رؤيا شبحي ديد كه او را مخاطب ساخته گفت: «اي كوروش، خود را آماده ساز، زيرا به زودي به ملكوت خدايان پرواز خواهي كرد. كوروش از اين ندا سراسيمه از خواب برخاست و خواب خود را اين گونه تعبير كرد كه به زودي به سراي جاويدان خواهد شتافت. سپس قرباني هاي فراوان فراهم ساخت و به قله اي كه در نزد پارسيان مقدس است رفت و روي نياز به درگاه خدايان برد و گفت: «اي خدايان اين آخرين قرباني هاي مرا پس از يك عمر مجاهدت و كوشش، از راه لطف و كرم بپذيريد. من از ياري هاي و راهنمايي هاي شما پيوسته سپاس گزارم. موهبت و لطف شما بود كه به من راه صواب را نشان داد و به كمك شما دريافتم از چه راهي پيش بروم و از خطا احتراز جويم. من از شما سپاس گزارم كه توانستم هيچ گاه كمك شما را از نظر دور نداشته حتي در اوج قدرت فراموش نكردم كه انساني بيش نيستم. اينك يگانه استدعايم از درگاه شما اين است كه روزگار زن و فرزندان، دوستان و وطنم را عزيز و سعادتمند گردانيد و عمرم را شرافتمندانه به پایان رسانم.

كورش چون از راز و نياز و ايثار قرباني هاي خود فارغ شد به قصر خويش بازگشت تا اندكي بياسايد. چون وقت استحمامش فرا رسيد او را دعوت كردند خود را شست و شو دهد ولي جواب داد ترجيح مي دهد در بستر خود به استراحت بپردازد؛ و چون وقت صرف شام فرا رسيد خادمان و معاشرين تقاضا كردند چيزي بخورد. كورش باز ترجيح داد در بستر خود به استراحت بپردازد و از خوردن امتناع ورزيد. فقط چون عطش شديدي داشت با رضا و رغبت تمام جرعه اي آب نوشيد. فردا و پس فردا وضعش به همين منوال بود تا اين كه پسران خود را بربالينش فرا خواند. پسرانش در همه ي سفرها در ركابش بودند. سپس دوستان و ياران قديمي و زعماي قوم را فرا خواند و چون همه گرد بسترش جمع شدند آنها را مخاطب ساخته و گفت:

«اي پسران من، واي دوستاني كه دراينجا حضور داريد، بدانيد كه عمر من به پایان رسيده است وعلايم بسياري وجود دارد. كه ديگر مدت مديدي در بين شما نخواهم بود. من در زندگي مردي خوشبخت بودم، در ايام كودكي از جميع مزايايي كه اطفال نيك بدان آراسته اند برخوردار بودم، وچون به دوران جواني رسيدم مزاياي جواني را كسب كردم وازآن بهره مند شدم،و در اوان پيري ام نيز از هيچ نوع موهبت محروم نماندم. هرچند سنينم رو به تزايد مي رفت، از نيروي بيشتري بهره مند مي شدم تا حدي كه در دوران پيري خود را ضعيف تر ازجواني ام نديدم. هر آرزويي داشتم برآورده شد و دست به هر كاري زدم پيروز شدم .دوستان و يارانم از حسن تدبير من برخوردار شدند ودشمنانم جملگي فرمانم را گردن نهادند. قبل از من، وطنم سرزمين كوچك و گمنامي در آسيا بود وحالا در دم مرگ آن را بزرگترين ومقتدرترين وشريف ترين كشور آسيا به دست شما مي سپارم. من به خاطر ندارم در هيچ جهادي براي عزت و كسب افتخار ايران زمين مغلوب شده باشم. جمله آرزوهاي من برآورده شد و سير زمان پیوسته به كام من بود اما از آنجا كه پیوسته از شكست و ادبار در هراس بودم، خود را از خود پسندي وغرور بر حذر مي داشتم و حتي در پيروزيهاي بزرگ خود پا از جاده ي اعتدال بيرون ننهادم و بيش از حد مسرور و شاد نشدم. حال كه آخرين روزهاي عمرم فرا رسيده است خود را بسي خوشبخت وسعادتمند مي بينم كه فرزنداني كه خداوند به من مرحمت نموده همه سالم و در عين نشاط وعقل اند، و وطنم از همه جهت مقتدر و پرشكوه و يارانم مسرور ومحتشم اند. آيا با اين همه موفقيت و كام يابي نمي توانم بدين اميد چشم بر هم گذارم كه يادگار جاوداني از خود به جا گذارده ام و آيندگان مرا مردي خوشبخت و كامياب خواهند شمرد؟

حال وقت آن رسيده است كه من جانشين خود را معين كنم تا از هر تشتت و نفاق جلو گيري شود. من هر دوي شما را، اي فرزندان عزيزم، به يك درجه دوست و عزيز مي دارم ولي اداره امور كشور را پس از خود به دست آن فرزندم مي سپارم كه بزرگتر است و بنا براين صاحب تجربه ي بيشتري است.

من در دوران عمرم مانند همه ي شما به تبعيت از سنت ديرينه ي وطنمان مقيد به اين بوده ام كه حرمت برادران و بزرگتران را نگه دارم و چه در راه رفتن و چه در هنگام سخن گفتن و نشستن مهتر از خود را بر خود مقدم دارم و به عموم فرزندانم نيز از آغاز طفوليت گوشزد كرده ام كه پاس احترام بزرگتر از خود را نگه دارند تا كهتران آنها را محترم و معزّز بدارند. اين سنت را پيوسته به كار بنديد وعادات قديم خود را حفظ كنيد، حرمت قانون را بر خود واجب شماريد و خصايل و سنن قديمي را گرامي بداريد. پس تو اي كمبوجيه چون بر مسند سلطنت پارس مستقر شدي دمي غفلت مكن، اين موهبت بزرگي است كه خداوند به من اعطا كرده است ومن آن را به دست تو مي سپارم. به تو، اي تانااوكسار ]برديا[عزيزم، حكومت ماد و ارمنستان و كادوزي را ارزاني مي دارم. درست است كه عنوان برادرت سلطنت پارس و قدرتش مافوق تو است ولي اطمينان دارم كه تو از سعادت بزرگتري متنعّم خواهي شد. زيرا هيچ مانعي در نيك بختي تو نمي بينم و نقصي در اسباب سعادت تو در بين نيست .جميع وسايل واسبابي كه براي سعادت مرد لازم است در تو فراهم مي بينم وحتم دارم كه پیوسته كام روا و سعيد خواهي شد. درصورتي كه آن كسي كه به جاي من بر مسند سلطنت مي نشيند باید عشق به كارهاي بزرگ ومشكل در نهادش مخمّر باشد، دقيقه اي فرصت استراحت نداشته باشد، باید پیوسته بيش از من بكوشد و مراقب باشد مبادا به دام ديگران گرفتار شود و پيوسته در راه حريفان دام بگستراند. اينهاست وظايف آن كسي كه قدرتش در حكومت از تو بالاتر است و باور كن اينها موانع بزرگي در تامين سعادت و راحتي است.

واما تو، اي كمبوجيه، بدان كه عصاي زرين، سلطنت را حفظ نمي كند، بلکه ياران صميمي براي پادشاه بهترين ومطمئن ترين تكيه گاه هستند. اما اين را بدان كه مردمان عمومن وفادار وصميمي نيستند، زيرا اگر صميميت و وفا ذاتي همه ي آدميان بود، مانند ساير صفات و خصايل طبيعتن مشهود بود؛ و حال آنكه هر فردي از افراد باید بكوشد تا ياران موافق و صميمي و وفادار براي خويش فراهم سازد. اما ياران نيك با جور و ستم به دست نمي آيند بلکه به ياري اعمال نيك و رفتار پسنديده مي توان آنها رابدست آورد.

اگر در اداره ي امور مملكت كمك خواستي، ياران و همكاران خود را از بين اشخاص شريف و اصيل كه از خون و نژاد خودت هستند برگزين. هم وطنان خودمان بهتراز خارجيان خدمت مي كنند وبه ما نزديك ترند. آنها بهتر به درد ما مي رسند تا كساني كه در مرز و بوم ديگري نشو و نما يافته اند. و كساني كه از يك خون پرورش يافته و از يك مادر شير خورده و در يك خانه رشد و نمو يافته اند، بهتر والدين خود را گرامي و عزيز مي دارند و در دنيا اتحادي استوارتر از اين علاقه و محبت يافت نمي شود. اين الفت و پيوستگي طبيعي را كه خدايان پديد آورده و برادران را با رشته ي محبت ذاتي به يكديگر پيوند داده اند از بين نبريد و هيچ گاه در صدد برنياييد آن را ناديده انگاريد، بلکه آن را مدار كار خويش قرار دهيد. هميشه با هم يكدل و صميمي بمانيد تا اتحادتان مؤيد و پايدار بماند. هر برادري كه از منافع برادر خود مانند نفع خويش حمايت كرد، به كار خود سامان داده است. چه از موفقيت و افتخاري كه نصيب برادري مي شود هيچ كس بيشتر از برادرش بر خوردار نمي شود. مردي كه به پايه هاي رفيع رسيد و قدرت يافت، آيا در نزد برادرش بيش از ديگران عزيز و گرامي نيست؟ اگر برادر شخصي، مقتدر وصاحب اعتبار باشد، احدي را ياراي آن است كه به برادر آن شخص مقتدر ستم روا دارد و به حقش تجاوز كند؟

پس بكوش كه بيش از هر كس برادرت را ياري كني و دلش را از محبت و صميميت سرشار سازي. زيرا احدي بيشتر و زودتر از تو از شادي اش خرم و از ناكامي اش ملول و متاثر نخواهد شد. و باز در اين باب فكر كن كه اگر خدمتي و محبتي كني چه كسي بيش از برادرت از تو سپاس گزاري خواهد كرد، جز برادرت كيست كه در ازاي خدمتي با وفاترين و مقتدرترين متحد و يار تو باشد. آيا در دنيا خدمتي برازنده تر از اين سراغ داري كه برادري را ياري كنند و او را مفتخر و گرامي و عزيز بدارند؟ در دنيا ننگي بزرگتر از نفاق و دشمني بين برادران سراغ ندارم. كمبوجيه، برادر تو يگانه كسي است كه چون بر مسند شاهي جلوس كردي، بدون بغض و حسادت مقام دوم را در مملكت دارا خواهد بود.

پس اي پسران عزيزم، من شما را به خدايان سوگند مي دهم و وطن عزيزم را به شما مي سپارم و از شما تقاضا مي كنم كه اگر طالب رضايت خاطر من هستيد دست الفت و اتحاد به يكديگر بدهيد و يار و ياور هم باشيد. اميدوارم اين تقاضاي مرا به كار بنديد و پس از اين كه از اين زندگاني رخت بر بستم،

مرا پيوسته ناظر كارهاي خود بدانيد و در جلب رضايتم كوشا باشيد. در اين ساعت شما روح مرا نمي بينيد، اما پس از جدايي از تنم شاهد اعمال و اثرات آن خواهيد بود. مگر نديده ايد كساني كه دست خود را به خون هم نوع خود آلوده چگونه در تمام عمر تحت استيلاي وحشت و انتقام روح مقتول آني راحت ندارند؟ اگر تقديس ارواح و بزرگ داشت روح نياكان اصل و حقيقتي نداشت و ارواح فاقد تاثير در زندگاني مردمان بودند، هرگز به چنين كاري تن نمي داديم. من پيوسته معتقد بوده ام كه روح آدميان پس از خروج از كالبد خاكي و فنا پذير، محو و نابود نمي شود؛ زيرا روح است كه جسم ها را مادام كه در آنها جا دارد تحرك مي بخشد و هيچ گاه نتوانستم خود را راضي كنم و قبول كنم كه چنين وجود حيات بخشي چون از جسم كدر و بي اثري دور شود، خود نيز محو شود و از بين برود. به عكس، معتقدم كه جوهرچون از اختلاط و آلودگي جهاني منزه و مبري شد، دوران پاكي و اصالتش آغاز مي شود. چون بدن انسان مستحيل شد، قطعات مختلف به مبدأ اولي خود رجعت ميكنند. فقط روح است كه از انحطاط مصون مي ماند و از هر تاثير حاضر و آتي بركنار مي ماند.

ياران من، بدانيد كه مرگ چيزي است شبيه به خواب. در مرگ است كه روح انسان به ابديت مي پيوندد و چون از هر قيدي آزاد و از علايق جسماني پاك و رها مي شود بر آتيه تسلط مي يابد. پس اگر قضايا به همين منوال است كه من حس مي كنم، به احترام روح من كه باقي و ناظر احوال شماست، به آنچه دستور مي دهم عمل كنيد. ولي اگر غير از اين باشد و روح در بدن باقي بماند و هر دو با هم محو و نابود شوند، از خدايان بترسيد كه در بقاي آنها ترديدي نيست و پيوسته همه چيز را مي بينند و به هر كاري قادرند. نظام تغيير ناپذير عالم در دست آنهاست، تعالي وحشمتشان در تصوير نمي گنجد و جاويدان هستند. از كژي و ناروايي بپرهيزيد، خدايان را پيوسته شاهد و ناظر خود بدانيد از آنها بترسيد و هرگز پيرامون فكر و عملي كه حرمتشان را مكدر و حق و عدالت را متزلزل كند نگرديد. پس از خدايان از آينده ي خود و از آدميان در هراس باشيد. چون خدايان ما را در تاريكي پنهان نساخته اند، لذا جمله اعمال ما در روشنايي تابان مشهود و عيان است. اگر اعمالتان پاك و منطبق با حق و عدالت باشد، قدرت شما رونق خواهد يافت ولي اگر ظلم و ستم روا داريد و در اجراي عدالت تسامح ورزيد، ديري نمي كشد كه ارزش شما در نظر ديگران از بين خواهد رفت، خوار وذليل و زبون خواهيد شد. بدانيد كه اگر شما نسبت به آن كس كه بايد او را از همه بيشتر در دل خود محبوب و عزيز بشماريد، ستم روا داريد احدي حاضر نيست از روي صميم قلب به شما پناه بياورد و در حين احتياج شما را ياري كند.

اگر به وصاياي من عمل كنيد مي توانيد در كمال نيك بختي با يك ديگر وظايف خطير خود را انجام دهيد. از تاريخ و سرگذشت هاي اخلاف خود پند بگيريد. تاريخ مكتب پند و عبرت است. در اين آيينه ي گذشتگان چه بسا پدراني كه مهر فرزندان را در دل خويش پرورده اند و چه بسا فرزندان كه پدران خود را پيوسته گرامي و معزّز داشته اند و چه بسيار برادران كه از راه اتفاق و اتحاد خدمات بزرگ انجام داده و خوشبخت شده اند. هم چنين دراين آيين خواهيد ديد كه اشخاص از راه نفاق و دشمني به حضيض ذلت فرو افتاده اند و چه بسا سلطنت ها و خاندان ها كه به علت ظلم و ستم يا به سبب كينه توزي و دشمني محو و نابود شده اند.هميشه سر مشق خود را از بين مرداني برگزينيد كه از راه عدالت و اتحاد پيروز و رستگار شده اند، از امثال آنان پيروي كنيد و بكوشيد تا نام نيك از خود به يادگار گذاريد.

ديگر بس است، گفتارم به درازا كشيد. فرزندان من وقتي من مردم بدنم را در طلا و نقره يا امثال آن نپوشانيد. زودتر آن را در آغوش خاك بسپاريد. چه سعادتي از اين بالاتر كه بدن انسان در دل خاكي كه منشأ اين همه ثروت هاي زيبا و چيزهاي نيك و دل پسند است سپرده شود. من عمر خويش را در ياري به مردم به سر بردم. نيكي به ديگران در من خوش دلي و آسايشي فراهم مي ساخت كه از همه ي شادي هاي عالم لذت بخش تر است. حس مي كنم كه روحم رفته رفته از تنم دور مي شود. همه ي موجودات به اين سرنوشت محكوم اند و پس از فراغ روح خاك مي شوند.

اگر از بين شما كسي بخواهد دستم را لمس كند يا فروغ چشمم را ببيند نزديك شود اما چون روح از بدنم رفت راضي نيستم ديگر كسي به آن چشم بدوزد. حتي به شما، اي فرزندانم، اجازه نمي دهم بدن بي روحم را نظاره كنيد. همه ي پارسيان را بر سر مزار من بخوانيد چه در آن حال يا من در ملكوت خداوند مؤبد و مخدوم، يا در فناي محض و مطلق مستحيل شده ام. در هر حال در مأمني آسوده و اطمينان بخش به سر خواهم برد. هر كس بنا بر رسوم قديمي بر تربت من حاضر شود از او پذيرايي كنيد. مي خواهم همه بدانند كه من به سعادت بزرگي نايل شده ام. باز هم مي خواهم آخرين سخنم را يك بار ديگر تكرار كنم و بگويم كه بهترين ضربتي كه به دشمنانتان وارد خواهيد ساخت اين است كه به دوستان خود نيكي كنيد.

پسران من، خدا حافظ شما باشد. و داع مرا به مادرتان برسانيد. ياران من، از همگی، چه حاضران و چه كساني كه غايب اند وداع مي نمايم…»

پس از اداي اين جملات دست حضار را يك يك فشرد. آن گاه روي خود را پوشاند و جان به جان آفرين تسليم نمود.



موفق باشید
فرخ ابراهیمی نژاد

 

رای دهندگان

1 دیدگاه

توسط banoo_irani در 4565 روز قبل.
0
0
ای کاش ذره ای از جوانمردی کوروش را بعضی از نودگان او به ارث می بردند وسعی می کردند حتی یک ذره مانند او عمل کنند