+
۱

عربده های بی بخار سحر بهشتی بعد از مرگ سردار (اینجا کلیک کنید)

مدتی بود که با خودم درگیر بودم به خاطر سردار بهشتی

یه وقت آدم یه چیزایی میشنوه ، ولی یه زمان آدم خودش وسط گودِ با چشم خودش میبینه

خدارحمت کنه سردار بهشتی، پدر دلسوخته ای که عزیزترین کسش در راه آزادی جونش رو داد

مدتی قبل سحر بهشتی جوابیه ای رو در دفاع از خودش و مادرش نوشت.امروز حرف هایی دارم از مظلومیت، از تنهایی های یک پدر، از یک قلب شکسته و داغدار که امروز نیست تا بتونه از حقایق پرده برداره

من مدتها بود که با آسایشگاه سالمندان طراوت در ارتباط بودم چون یکی از عزیزانم در اونجا روزگار میگذرونه.

چند ماه قبل از فوت مرحوم سردار بهشتی با اون پدردلسوخته آشنا شدم. هروقت که به آسایشگاه می رفتم میدیدم خوشحالی و شادی پیر مردها و پیر زنهایی که اون ساعت هارو عزیزانشون برای دیدنشون در کنارشون بودن ولی اون چیزی که در چشم من بزرگ بود و بزرگی میکرد پیرمردی بود که همیشه در کنج آسایشگاه تنها و غمگین بود.

 

رای دهندگان

samor  

دیدگاهتان را بنویسید