افسانه فاخته
داستان کبوتری از نسل فاخته
نوشته شده به قلم الهه آجرلو-فاخته
فاخته را کبوتری می دانند که ذاتا صدای سوزناکی دارد . داستانش را شنیدم همان داستانی که می گفت عروسی یک نامادری بدجنس داشت و در زمستان گوله های برف را در صندوق جهیزیه اش گذاشت تا بهار تمام پارچه هایش بپوسند و نوعروس غمگین شود . عروسی که می خواهد یک زندگی بسازد با درد بزرگی روبه رو می شود اما اینها جبران دارد .
من گمان می کنم واقعیت چیز دیگریست
بقیه افسانه فاخته با فایل صوتی mp3 آواز فاخته در ادامه مطلب
شاید روزی از روزها مادری صاحب فرزندی می شود . اما تقدیر بر آن می شود که فرزندش را از دست بدهد اما مادر تقدیر را نمی پذیرد و خود را مقصر می داند . از آن پس می ترسد فرزندش را بزرگ کند چون احساس می کند توان نگهداری از یک فرزند نوپای آسیب پذیر را ندارد .
مادر که لذت زندگی را چشیده است دلش می خواهد این لذت را به عزیزترین کس زندگیش یعنی فرزندش هدیه دهد اما آن نمی فهمد یا وقتش نرسیده که آن را بفهمد و مادر ناله می کند که چرا نتوانسته لذت را به فرزندش هدیه دهد .
شاید فاخته سرگذشت مادر یا پدریست که با از دست فرزندشان احساس گناه زیادی می کنند, و یا از این که خودشان معنی لذت را می فهمند و نمی توانند این هدیه را به فرزندشان دهند خودشان را شدیدا گناهکار می دانند . و از ته دل ناله می کنند که ناله هایشان اینقدر سوزناک است
و شاید بخاطر همین ترس ها باشد که دل پرغمشان , اجازه دهد دایه ای برای عزیزشان انتخاب کنند .
شبی از شب ها یکی از همین مادرها و پدرها پای سجاده نشسته اند و فقط و فقط از خدا خواسته اند که زندگی را از آنها نگیرد اما دیگر تاب این همه احساس گناه را هم ندارد !
شاید بادی وزیده و آرزویش را برآورده کرده که زندگی را از آن نگرفته و او را فاخته کرده است .
شاید هم مادری از همین احساس گناه و از روی درد و ناله جان داده است و جان آن در جسم یک پرنده زنده شده است , پرنده ای که شاید برای خوردن برنج های ریخته شده در باغچه آمده و اتفاقا آخرین پرنده از نسل خود بوده است که روح این مادر به او ناله و غم داده است .
نمی دانم شاید هم اصلا بعد از مرگ , در دنیای پرنده ها به دنیا آمده اما گذشته اش را بخاطر دارد !
کسی چه می داند فاخته چرا اینقدر سوزناک می خواند !
آه
افسانه داستانی کبوتر فاخته
به قلم الهه فاخته
- فایل صوتی کبوتر فاخته mp3