شعر نو تو شاهی و من دختر چوپان
شاعر الهه فاخته
کتاب شعر جونی جونی یار جونی
تو شاهی و من همون دختر چوپان
که صبح .. کارش اینه
برو ای گوسفند نفهم
برو ، بگذر از مزرعه
زمین پاک و تو می جوی گندمش
نمی دونی این گندم مزرعه
واسه نونه و سیری گشنگی!
برو ای گوسفند نفهم
قسمتی از زمین مال ماست
حتی یک وجب ...!
بقیه شعر به همراه دکلمه تو شاهی و من دختر چوپان به همراه دکلمه در ادامه مطلب
اگه گفتم بی قرارت شدم
اگه گفتم به تو دل دادم
اگه گفتم دوری تو شده درد تنهاییام
راست گفتم ای رفیق شفیق!
ببین این زمان منو از کجا تا کجا می بره
ببین این زمان بین ما دست می زنه
فاصله، فاصله
من عجیبم کمی ... ولی همیشه حرفهای دل .. عجیبه کمی !
شبیه همون جوجه کوچیکم اگه دونه رو دور بریزن
نمی شه غذا !
شبیه همون برگ بارون خورده ام
که روش پر شده از ستاره
شبیه همون زمزمه ... همون روز نو
روز آغاز دل و دلبری
شبیه همون اخترم
که تنها شده، میون دستای سیاه زمان
نه ویس و نه لیلی .... نه شیرین ، نه فرهاد
شبیه خودم
شبیه دلم
تو ای آسمونی برام شعر تازه بگو
تو حرفت ،کلامت قصیده است رفیق!
دلم پر زده واسه دیدنت
دلم پر زده واسه بوسیدنت
دلم پر زده واسه تاج شاهانه تو رفیق !
تو شاهی و من همون دختر چوپان
که صبح .. کارش اینه
برو ای گوسفند نفهم
برو ، بگذر از مزرعه
زمین پاک و تو می جوی گندمش
نمی دونی این گندم مزرعه
واسه نونه و سیری گشنگی!
برو ای گوسفند نفهم
قسمتی از زمین مال ماست
حتی یک وجب ...!
و تو شاهی و من گدا
تو ای شاه خوب .. من لباسم کجه !
صورتم ناکجه!
ولی حرف من از دله .. رک و راست
دل من گدا نیست ...رفیق !
دل من , کمی عاشقه ..صدام کن
صدات .. مثل قمری قشنگه رفیق
صدات مثل لحظه های اذانه
که موذن میگه
این خدا ، اکبر است
محمد رسول و خدایم تک است
تو نویدی برام ..
ساده گفتم .. بگو راست گفتم یا دروغ ؟
بگو دل مگه جز راست چیزی می گه؟
من دلم روشنه , یه روزی ... شبیه همین روزهای پشت هم
صدا می کنی ... قلب خستمو
ولی کاشکی زنده باشم رفیق !
که این روزگار دامنم رو گرفت
من لخت شدم میون همه
بارالها ، اگه کم شدم واسه دوست .. زیادم بکن
اگه گم شدم توی راه ... نجاتم بده
ولی ... عشق رو نشونم بده
و هرگز نگیر قلب محبوبه را که روزی به هم می رسیم .
- 1391.09.12
- شاعر الهه فاخته
- شعر تو شاهی و من دختر چوپان
- کتاب شعر جونی جونی یار جونی