گاهی وقت ها ، خاطرات تلخ زندگیم ناگهانی به یادم می آید . انقدر به من نزدیک چون یک فیلم در ذهنم واضح و شفاف پدیدار می شود .جان میگیرد و من چشم هایم را خیس می فهمم!
صدایی از درون میگوید : این متعلق به گذشته است رهایش کن خاطره تلخت را !
خوشحالم خاطرات خوش زندگیم در حال ساختن است و اتفاق می افتد و حالم را خوب میکند.
خاطرات خوب که باشد دیگر نیازی به رویا نیست گرچه رویا هم زیباست و حالم را خوب میکند و حالم را زمانی خوب تر میکند که به حقیقت می پیوندد.
گاهی فکر میکنم چقدر زندگی ام سخت بوده و در پیچ و تابی از رموز بسیار ظاهرش شده است گذشته
و گاهی فکر میکنم تحمل و صبر بر این سختی ها چیست؟
فقط میدانم در این دنیا اول بردگیست اگر سرسخت باشی آزادیست .
نمیدانم تو آزادی را میخواهی یا بردگی و اسارت
فقط میدانم عاقبت رسیدن به آزادی روح سخت است
دلنوشته الهه فاخته