دلنوشته کرونایی من
اینبار هوای سرد و بارندگیهایش
به قلم الهه فاخته
امروز هم روز دیگری از روزهای کروناییست و من همچنان در قرنطینه به سر می برم !
صبح از خواب برخواستم و سرما آنچنان در من رسوخ کرد که نتوانستم از زیر پتو بیرون بیایم , نوک بینی ام بشدت سرد شده بود و فکر می کردم برف آمده است . بالاخره بعد از دوساعت کلنجار برخاستم و دیدم هوا سرد نشده , از سایت هواشناسی نگاه کردم دیدم تا دو هفته بارش و رعد و برق و دما تا 7 درجه سانتیگراد . تصمیم گرفتم مجدد بخاری نصب کنم !
و الان متوجه شدم سرمای بی سابقه ای در فصل بهار آن هم در ماه شکفتن گلها رخ خواهد داد !
- بقیه دلنوشته کرونایی من در ادامه مطلب
یاد جمله ای افتادم که شاید بین صدها جمله فقط یکبار بود , باز هم خدا نمی بیندمان ! این جمله را یک نفر در اینستاگرام گفته بود و من از شنیدنش رنجیده خاطر شده بودم ! که همیشه همه چیز گردن خدا می افتد و همه چیز , حاضر و آماده می خواهیم حتی وقتی به خدا توکل می کنیم دست از تلاش برمی داریم !
و امروز صبح مجدد یاد آن جمله افتادم , در خودم گفتم خدای من محال است فراموشمان کند ! و مثل یک فیلم با سرعت از خاطره ام رد شد , کرونا گرمی هوا , تابستان, هوای مطبوع بهار , دور دور زدن و مسافرت ها ... اوه خدای من بله , همه چیز جور شده است تا همه در خانه بمانند , خدا مجبورمان کرده است در خانه بمانیم و به قرنطینه ادامه دهیم !
چه کسی این روزها حوصله یخ زدن یا قدم زدن در هوای بارانی دارد ؟ از ترس سرما خوردن همه می چسبند به بخاری و گرما تکرار می شود و قرنطینه کرونایی بیشتر !
خدا شدیدا به فکر ماست !
مطمئن بودم , خدا دعای آدمهای خوبش را مستجاب می کند ! حتی اگر آن دیار فقط یک آدم خوب داشته باشد !
خدایا من و مردم کشورم و کشورم را از ظلم, بی ایمانی,جهالت , بدی , شرارت , فقر و بدهکاری و درماندگی در امان نگهدار
الهی آمین
- روزهای کرونایی
- دلنوشته کرونایی شماره 5
- آخرین روزهای فروردین 1399