+
۱

او شیشه ی عمرم شد و من دیو بد انجام (اینجا کلیک کنید)

او شیشه ی عمرم شد و من دیو بد انجام

آرامش دریا به تب و تاب درآمد/
وقتی پری ِ کوچکم از آب درآمد//

پیراهنی از پولک و پروانه به تن کرد/
تر کرد لبش را؛ گل عنّاب درآمد//

از خوشه ی پروین گل ِ سر بست به گیسو/
تاریک شد آهسته و مهتاب درآمد//

از قوس قَزَح* سُرسُره ای ساخت و آن گاه...

 

رای دهندگان

دیدگاهتان را بنویسید