آرامش دریا به تب و تاب درآمد
وقتی پری ِ کوچکم از آب درآمد
پیراهنی از پولک و پروانه به تن کرد
تر کرد لبش را؛ گل عنّاب درآمد
از خوشه ی پروین گل ِ سر بست به گیسو
تاریک شد آهسته و مهتاب درآمد
از قوس قَزَح* سُرسُره ای ساخت و آن گاه
از ماهِ درخشنده یکی تاب درآمد
بر صندلی ِ راحتی ِ ماه که لم داد
منظومه ی شمسی به تب و تاب درآمد
**
ماهی شد و مُستَغرِق* دریای فنا گشت!
پاسخ شد و از پرسش ِ قلّاب درآمد
باد آمد و کشکول به کف هو زد و چرخید
درویش شد از گوشه ی محراب درآمد
از ابر یکی خِرقه ی پشمینه به بَر کرد
پیری شد و در حلقه ی اصحاب درآمد
او شیشه ی عمرم شد و من دیو بد انجام
تا راه به او یافتم، از خواب درآمد
**
چون حلقه به روی همگان بسته ام آغوش
شاید شبی آن گوهر نایاب درآمد
علیرضا بدیع
پانویس:
قوس قزح: رنگین کمان
مُستَغرِق: غرق، غوطه ور شده