م.ر.گ ...ع.ش.ق
عشق
من را دوباره بازی داد
سینه ام
در محاق زندان است
توی چشمم
شیار ناخن هاست
بر تنم
جای زخم و دندان است
در سرم
رد پای اقیانوس
مرغ های سفید ماهی گیر
سینه ام
داغ کهنه ای اما
قلبم
اندازه ی بیابان است
نا امید از تمام داروها
ناامید از دعای هر ساعت
چشمم
اما
خلاف پاهایم
رو به دروازه ی خراسان است
علیرضا آذر
منبع :: وبلاگ شعر و غزل امروز
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۲ ساعت 21:45 توسط ᙢѺᘉᗩ
|