کارگردانی تئاتر یک کار گروهی و جمعی است.موفّقیت نهایی به همه توانایی های فردی و گروهی پرسنل و بازیگران بستگی دارد و کارگردان، پتانسیل هر یک از اعضاء را برای نوع وظیفه ای که قرار است به عهده بگیرند می سنجد.

در یک گروه که خود یک جامعه کوچک محسوب می شود،کارگردان بر اساس آگاهی از نوع خصوصیّات بازیگران و سایر پرسنل،رابطه عمیق و حساب شده ای برقرار می کند. زیرا آنها گرچه افراد خاصّی به شمار می روند، اما در اصل متعلق به خود جامعه هستند که بنا به نوع علایق و تقسیم کار اجتماعی در حوزه تئاتر به فعّالیت اشتغال دارند.

کارگردان در جامعه کوچک تئاتری اش به قرینه نوع مدیریت سازمان های دیگر، یک مدیریت اجتماعی تشکیل می دهد. در نتیجه، مجموعه او و گروهش همچون یک نظم اجتماعی کوچک عمل می کند که در آن نوعی تقسیم کار و تفوّیض مسولیت مشخص انجام می شود. در این گروه نظام مند کارگردان به ترتیب: مدیریت هنری، اجرایی و راهبردی گروه را به عهده دارد و مسولیّت ها و وظایف را بین افراد تقسیم می کند وهمانند یک نظام اداری قانونمند و کنترل شده به نسبت بزرگی و کوچکی پروژه نمایش، یک یا چند دستیارکارگردان وطراح صحنه،منشی صحنه،مسول تدارکات،مسول روابط عمومی،چهره پرداز،طراح و مجری لباس،نور،موسیقی، دکورو یک گروه بازیگری را به عنوان عوامل محوری اجرا به کار می گیرد.

انجام دقیق وظایف و مسولیّت ها در نهایت به شکل گیری پروژه نمایش می انجامد.هر چه روحیه اجتماعی و تعاون افراد بیشتر باشد،کیفیت و سرعت کار بیشتر خواهد بود. دراین نظام کوچک اجتماعی، نظم و زمان بندی امور از اولویّت قابل توجهی برخوردار است. زیرا هر پروژه نمایشی، هنگام اجرا، ارتباطی همزمان با مخاطب دارد و در آن هر عذری برای دیر آمدن، نیامدن یا عدم کارایی، پذیرفتنی نیست و باعث اختلال و حتی توقف اجرا ودر نهایت شکست پروژه خواهد شد.

در برخی کشورها مثل انگلستان، آمریکا، آلمان ،و فرانسه، تئاتر به عنوانیک مدیوم اجتماعی و هنری جایگا مهمتری نسبت به سایر کشورها دارد.اما در کشورهای اروپایی که تئاتر در آن وجود دارد،این کارگردان است که با ارتباط با جامعه و آگاهی و شناخت از الزامات آن جامعه عامل تعیین کننده کیفیت اجرای نمایش می شود.

از نگاه جامعه شناختی،کارگردان با چهار گروه اجتماعی خاص در ارتباط است :

1_ جامعه بزرگ بیرونی که خود (کارگردان) یکی از اعضای آن است و باید اطّلاعات دقیق و هم جانبه ای از مکانیزم آن و شالوده های فرهنگی ،اقتصادی، سیاسی و اجتماعی اش داشته باشد.

2_ گروه کوچک نمایشی ای که همزمان به عنوان یک واحد اجتماعی خاص به تولید و خلق آثار هنری می پردازد،همواره باید در محیطی شورآفرین از انسجام و انرژی و علاقه لازم برخوردار باشد و در این رابطه کارگردان به عنوان سرپرست و مسول گروه باید هم عرض با شناخت جامعه بیرون از سالن تئاتر، از تک تک افراد و روحیّات و میزان توانایی ها و قابلیت های گروهش شناخت نسبی داشته باشد.

3_ جامعه کوچک درون متنی نمایش، یعنی ( پرسوناژهای نمایشنامه ) که با خود زمینه های فرهنگی، سیاسی،اجتماعی و اخلاقی خاصّی را به روی صحنه می آورند و کارگردان باید آنها را همانند افراد جامعه بیرون از نمایش، دقیقا" ارزیابی و تحلیل کند و بشناسد تا به شبهات و تمایزات آنها پی ببرد.علاوه بر این با آنها از لحاظ عاطفی و ذهنی زندگی کند تا به درک کاملشان نایل آید و آنان را به شکل مناسب روی صحنه نشان دهد.

4_مخاطبان تئاتر،که در حقیقت همه تدارکات و تمهیدات تئاتر به خاطر آنهاست و بدون آنها تئاتر و نمایش معنایی ندارد.در نتیجه کارگردان باید سلایق،آرزوها و نیازهای آنان را بشناسد. یعنی غذای نامناسب فرهنگی پیش رویشان نگذارد که باعث دوری آنها شود. بلکه با انتخاب درست متن و اجرای بدون نقض آن ثابت کند که آنان را می شناسد و به خواسته هایشان احترام می گذارد.کارگردان باید مخاطب را به پویایی و والایی های زندگی عادت دهد و همواره متناسب با موضوع، مابه ازایی را هم که غایتمندی های نوین و تازه ای نظر داشته باشد، به این خلاقیقت هنری و فرهنگی بیفزاید. زیرا خود زندگی و جامعه هم ( ایستا ) و کاملا" طبیعی نیست، بلکه در حرکت است.این حرکت گرچه ظاهرا" به طور کند و نامحسوس انجام می شود، اما در بطن خود همواره به تحول و تکوین و تغییر منجر می شود. این روند و حرکت طبیعتا" در هنر و مخصوصا" تئاتر باید طبق همان تفاوت های بیرونی و واقعیت های نمایشی، در متن و در نهایت روی صحنه سرعت بیشتری داشته باشد تا برجستگی های آن در مدّت محدود نمایش آشکار شود.

تئاتر یقینا" بدون در نظر گرفتن مخاطب، تعریف ناپذیر است زیرا تماشاگر بارزترین عامل برای تعریف وجه اجتماعی تئاتر محسوب می شود. بدیهی است معیارها و ارزش های محتوایی و ساختاری نمایش با آنالیز آن ارزیابی و معین می شوند و این هنگامی واقعیت پیدا می کند که ذهن مخاطب یا مخاطبان نمایش را دیده و ارزیابی کرده باشند. کارگردان نمایش باید بداند که شناخت جامعه، شناخت مخاطب را در پی دارد و در نهایت ارتباط نزدیکی را سبب می گردد و او لازم است این موضوع را همانند وجوه دیگر آن از همان آغاز در نظر بگیرد.

کلّیت این روند را می توان بدین تریب خلاصه کرد:

1_ شناخت هنر نمایش 2_ شناخت جامعه 3 _  انتخاب نمایشنامه 4_ تحلیل 5_ کارگردانی 6_ شناخت مخاطب.

انتخاب نمایشنامه هم در اصل یک " مدیوم " است که بین کارگردان و مخاطبان که نمایندگان جامعه محسوب می شوند قرار می گیرد. اگر این مدیوم از لحاظ موضوع ارتباطی به مسایل، دردها و آمال و آرزوهای مردم نداشته باشد،چگونه می توان انتظار داشت که هنر تئاتر مخاطبانی داشته باشد و ضمنا" موجب اعتلاء و ارتقاء مرتبت انسانی و فرهنگی آنان شود؟

گردهمایی گروه نمایشی، زیر نظر کارگردان برای اجرای نمایش های گوناگون که اغلب به طور مداوم انجام می گیرد برای گردانندگان و جریان آنها یک عمل و اقدام اجتماعی به شمار می رود.انجام چنین کاری همواره بنا به اعتقادات کارگردان و گروه او تحقق می یابد و با هنر نمایشی درونمایه و اهداف خاصّی دنبال می شود که دارای بازده فرهنگی است. پس از یک مجموعه اجراهای متفاوت هم، همه این غایتمندی ها و انگیزه ها،خود به خود در درون گروه نهادینه می شوند و یک سری عادات، نظم،همکاری، تمرین،ممارست و حتی روابط معینی شکل می گیرد که در کلیت خود، کارگردانی و اجرای نمایش به عنوان یک هنر اجتماعی که بازده فرهنگی بالایی دارد معرفی ومعنا می کند.

کارگردان تئاتر و گروهش ارتباط مستقیم و بی واسطه ای با تماشاگران دارند. این مکانیزم خاص امکان آن را که فعالیت آنان و میزان بازدهی فرهنگی شان در هر لحظه به تحلیل و ارزیابی در آید خود به خود فراهم کرده است. نوع فعّالیت کارگردان و گروهش صرفا" فکری نیست، بلکه با فعّالیت زیاد جسمی هم همراه است. لذا از منظر جامعه شناتی کارگردانی تئاتر در کنار تعریف هنری اش تعریف کاملی از "کار و فعالیت اجتماعی" را ارایه می دهد و چون گروهی انجام می شود و به ارایه یک فرآورده فرهنگی و هنری خاص می انجامد ارزش فرهنگی و اجتماعی اش به مراتب بالاتر و بیشتر از بازده اقتصادی آن است، زیرا اساسا" بر اهداف و انگیزه های اجتماعی و انسانی تاکید دارد.

وظیفه کارگردان،غیر ازآن وظیفه ای که در رابطه باشناخت جامعه خویش دارد، شناخت جوامع دیگر راهم شامل می شود. این ویژگی دوّم را مدیون نمایشنامه هایی است که به جوامع و اقلیم های دیگر مربوط می شوند. درونمایه ها و بن مایه های موضوعی این نمایش ها علاوه بر او و گروهش،به مخاطبان و در نتیجه به جامعه انتقال می یابد. به عبارتی، کارگردان و گروهش در پویایی و تسریع مبادلات فرهنگی و اجتماعی جامعه خود و جوامع دیگر نقش بسزایی دارند و حرفه آنها به توسعه فرهنگی می انجامد حتی اگر کارگردان یک (مونودرام) یعنی یک نمایش تک پرسوناژ اجرا کند، باز کار او گروهی است، زیرا همه پرسنل مربوط به صحنه و اجرا باید حضور داشته باشند ضمن آنکه در خود نمایش هم به علّت جامعیت، کثرت گرایی و تحلیل گرایی هنر تئاتر، وقتی موقعیّت پرسوناژ روی صحنه نشان داده می شود،همه پس زمینه های موضوعی جامعه هم از طریق دیالوگها، رفتارو واکنش های بیرونی و درونی خود پرسوناژ برای مخاطب برون ریزی و برون نمایی می شود. به همین دلیل هنر تئاتر از لحاظ کارکرد اجتماعی، قوی ترین و موثرترین مدیوم هنری، فرهنگی محسوب می شود که در بطن خود علاوه بر نمایه ها و انگاره های اخلاقی،تربیتی، سیاسی و فرهنگی، بن مایه های فلسفی، تاریخی و زیبایی شناختی را هم بر حسب نوع نمایشنامه و ژانر آن، در خود دارد. یک کارگردان فرهیخته می داند که تئاتر علاوه بر ارایه وجوه فرهنگی و اجتماعی جوامع معاصر،آداب ، مناسک،طرز رفتارو سلوک اجتماعی مردم رادر دوران گوناگون تاریخ که نشانگر تمدن ها و فرهنگ های خاصی است، نشان داده و اشاعه می دهد. این ( فرهنگ دهی) و ( فرهنگ سازی) که گسترده ترین تاریخ عمر انسان و تئاتر را دربر می گیرد، صرفا" برآمده از (عینیت گرایی) تئاتر نیست، بلکه به ماهیّت اجتماعی و جامعیّت بن مایه های موضوعی آن بر می گردد که همه را اساسا" از خود جامعه می گیرد و در شاکله هنری اش خلاقانه بازآفرینی می کند. ضمن آنکه به آنها غایت هایی می دهد که همواره انسان و جامعه را به سوی کمال طلبی و ناشناخته های برتر و برترین زندگی رهنمون می سازد.