مهاجرت به کانادا، آری یا نه؟

چند سال پیش با یه دوستی برای یه کنفرانس به یه کشور خارجی سفر کرده بودیم و در مراسم معارفه یه شخصی که اروپایی و بسیار هم خوش ذوق بود با شوخی از ما پرسید که آیا باید نگران اسلحه های توی کیفامون باشه یا نه و بعد باز هم به شوخی گفت که می گند ایرانی های داخل ایران تروریست نیستند و نباید ازشون ترسید چون ایران تروریست هاشو صادر می کنه. آلبته این شخص به هیچوجه اینطور فکر نمی کرد و فقط شوخی می کرد و الان هم یکی از دوستان بسیار خوب منه.

ولی با این مقدمه می خوام وارد یه مطلب دیگه بشم و اون اینه که من اگه در تصمیم گیری کشورهای خارج از ایران برای پذیرفتن پناهنده یا مهاجر بودم از تروریست بودنشون نمی ترسیدم و  اولویت یک رو می دادم به ایرانی ها!   چرا؟ الان براتون میگم. به نظر من خیلی از ما ایرانی ها علیرغم این که در داخل ایران بسیار پر توقع و عجول و غرغرو و تا حدی قانون گریز هستیم وقتی به "خارج" (این واژه به طور کلی به هر جایی غیر از ایران اطلاق میشه و تا چندی پیش موارد استثنایی مثل عراق و افغانستان داشت که الان اونا هم به دلیل ورود کشورهایی مثل امریکا و انگلیس و کانادا به مجموعه "خارج" پیوستند!) می ریم به دلیل اینکه ذاتا با احساس بسیار خوبی نسبت به خارج به دنیا اومدیم همه چیزهای "خارج" رو خوب و معقول می بینیم و چیزهای داخل ایران رو که قبلا هم منفی و بد می دیدیم حالا به دلیل اینکه خارجی شدیم بسیار بدتر و غیر قابل تحمل تر! حق هم داریم اصلا می تونید تصور کنید که بعد از چند سال موندن و زندگی کردن در خارج با این همه مزایا برگردیم و دوباره عادت کنیم به زندگی در یه کشور جهان سومی و عقب افتاده ترین نقطه جهان؟! گاهی اوقات خودمون هم تعجب می کنیم که چطور ۲۰-۳۰-۴۰ سال تو اون کشور زندگی می کردیم  از غذایی که اونا می خوردند می خوردیم لباسایی رو که اونا می پوشیدند می پوشیدیم  مثل اونا راه می رفتیم و ...... ! یادمون میره که همین الان هم وقتی میریم اونجا دوباره بد رانندگی می کنیم و دلیلمون هم اینه که وقتی همه بد رانندگی می کنند نمیشه خوب رانندگی کرد. وقتی میریم اونجا و یه کار اداری داریم در به در دنبال آشنا و یه مرجعی به عنوان رشوه گیر می گردیم که کارمون رو جلو بندازه و مثل بقیه منتظر نمونیم چون معتقدیم که تو ایران باید رشوه داد تا کارت انجام بشه! ولی به روی خودمون نمیاریم که بیشتر مواردی که این رشوه رو حاضریم بدیم به خاطر اینه که از زیر یه مالیاتی که باید بدیم در بریم و یا یه جواز غیر مجاز بگیریم که منافعمون رو افزون کنیم و غیره. در مورد پدیده منحوس رشوه گیری فعلا صحبت نمی کنیم که اون خودش یه قصه جداگانه است. من فعلا در مورد خودمون حرف می زنم! اینجا از ترس این که دولت خارج بهمون گیر نده درآمد و هزینمون رو سر وقت اظهار می کنیم و هر چی ازمون بخواند با کمال میل می پردازیم ولی در داخل ایران می گیم برای چی باید مالیات بدیم البته این به این مفهوم نیست که انتظار سرویس خوب ند اریم.  در ایران وقتی میریم بانک و حتی شماره هم می گیریم باز نق میزنیم و مخ اون کارمند پشت باجه رو می خوریم که جرا اینقدر کند کار می کنه و به فکر ما نیست ولی اینجا وقتی میریم بانک سر حوصله و با یه صبوری خارق العاده در صف منتظر می مونیم و بعد از این هم که کارمون انجام شد از اون کارمند تشکر می کنیم و میریم بیرون ولی در ایران معتقدیم که اون کارمند کارشو درست انجام نداده و لیاقت تشکر نداره. در ایران وقتی یه کارمند در یه اداره یا بانک یه اشتباهی در مورد فایل ما می کنه معتقدیم که بی عرضه است و باید اونو با یه آدم با عرضه جایگزین کنند ولی اینجا خوب هر آدمی ممکنه اشتباه کنه. تو ایران تاخیر چند دقیقه ای اتوبوس شرکت واحد به علت بد بودن و بی سوادی برنامه ریزای اونه ولی اینجا تاخیر نیم ساعته و بیشتر خط های اصلی به دلیل برف یا بارون یا مشکلی در راه و یا ترافیک غیر قابل پیش بینیه! ةو ایران خرابی مترو حتی اگه سالی یه بار اتفاق بیفته بر می گرده به قطار های قراضه و خارج از رده و بی توجهی مسئولین مترو ولی اینجا اگه هفته ای دو یا سه بار هم باشه خوب دلیلش قدیمی بودن متروست و خوب اصلا هم که نمیشه قطار ها رو با قطار نو جایگزین کرد و تونل ها رو بازدید و بهسازی کرد!  تو ایران که هستیم وقتی زنگ می زنیم به یه جایی و یکی دو دقیقه پشت خط می مونیم بدترین ناسزاها رو نثار سیستم اداری می کنیم ولی اینحا شده که نیم ساعت و حتی ۴۵ دقیقه پشت خط بمونیم و صدامون در نیاد چون مدام یه موزیکی پخش میشه و میگه تلفن شما برای ما خیلی مهم است لطفا قطع نکنید!  در ایران حاطر نیستیم که با یه فوق دیپلم کاری کمتر از رده مسئول یا مدیر و با مزایای بالا بگیریم ولی اینجا که میایم با قوق لیسانس و دکترا باز هم حاضریم که در کارخونه و یا رستوران کار کنیم و خوب دلیلش اینه که اینجا کار رتبه و درجه نداره ولی اصلا هم مهم نیست که ما ۷ - ۶ سال در یه دانشگاه معتبر درس خوندیم (برای چی خوندیم؟) تو ایران با چند سال کار کردن و وام مسکن گرفتن دو تا خونه که نه آپارتمان کوچیک خریدیم که موقع اومدن به اینجا یکیشو فروختیم و اومدیم اینجا باهاش پیش پرداخت یه خونه رو دادیم و با وام قابل توجه بانک یه خونه خریدیم ولی جون همون کار حداقل و در آمد بخور نمیرش رو ناگهانی از دست دادیم و نتونستیم قسط بدیم خونه رو فروختیم و پولشو خرج کردیم رفت ولی به هر حال قدر دان اینجا هستیم که قدر ما رو دونسته و بهمون احترام گذاشته و ما رو از یه مهندس مدیر پروژه به یه دستیار اداری تبدیل کرده.  تو ایران برنامه های تلویزیون مزخرف بود و به همای دلیل با ماهواره و دیش بیش از ۱۰۰۰ کانال رو می گرفتیم گر چه که ماهواره غیر قانونی بود ولی اینجا کابل می گیریم و حتی برنامه های کابلی هم که بابتش پول می دیم علاوه بر تکراری بودنش هر ۱۰ دقیقه با یه تبلیغ تجاری قطع میشه ولی خوب چه میشه کرد اینم قانون اینجاست دیگه.  تو ایران مشکل عمده این بود که وقتی اطلاعات از یه جایی می خواستیم دیر جواب می دادند و اصلا توجهی به در خواست ما نمی کردند ولی اینجا توجیهمون برای مورد کاملا مشابه اینه که خوب شاید غیر از ما چندین نفر دیگه هم در صف گرفتن اطلاعات بودند و به همین دلیل کارمون  طول کشیده. در ایران وقتی در دست انداز خیابون می افتیم پدر مادر و اجداد و ابا شهرداری چی ها رو می آریم جلوی چشمشون که چرا به راه و خیابون نمی رسند ولی اینجا خوب به دلیل برف و انجماد نمیشه که هر سال کلی پول خرج کرد و سطح راه درست کرد! اگه ساکمون در یه پرواز خارجی گم شه یا آسیب ببینه یا دیر بیاد خوب معلومه دیگه این چیزا پیش میاد ولی خدا نکنه که این اتفاق در مورد ایران ایر بیفته. تاخیر هواپیما در ایران به دلیل بد بودن هوا اصلا قابل توجیه نیست و برمی گرده به بد بودن سرویس ایران ایر ولی تاخیر ۲۴ ساعته و کنسل شدن پرواز خارجی با همون دلیل خوب معلومه ناشی از درجه ایمنی بالای اون خط هواپیماییه که نمی خواد مسافراشو به خطر بندازه. تو ایران خودفروشی نشونه فقر و فحشاست ولی اینجا هم به راحتی می بینی شون، چه زن و چه مرد، حتی اگه ظاهراشون آشکارا از فقرشون بگه بازم تو می گی اینجا آزادی حاکمه و اینا آزادانه این کارو انتخاب کردند بنابراین هیچ ربطی به فساد و فحشا نداره. . اونجا مود مخدر خانمان براندازه (که واقعا هم هست ) ولی اینجا اینقدر آزادی حاکمه که مردم می تونند برای آزاد سازی ماری جوانا تظاهرات کنند! اگه هر سال یا دو سال یا با هر تواتر بشنوی که یه هواپیمای ایرانی سقوط کرده فوری می گی که می بینی "بیشترین" آمار سقوط هواپیمای دنیا رو ایران داره (حتی یه سقوط هم بده ولی نمی دونم این بیشترین از کجا اومده گرچه آمار سقوط هواپیماهای نظامی ایران بعد از انقلاب زیاده و ظاهرا دلیلش تحریمه) ولی اینجا اصلا هیچ اظهار نظری در مورد سقوط هواپیمای امریکایی یا فرانسوی یا روسی نمی کنی چون اصلا برات مهم نیست! تکون های هواپیماهای خارجی به دلیل باده ولی نکون هواپیماهای ایرانی به دلیل بدی و فرسودگی هواپیماها و ناشی بودن خلبانه! اگه بدونیم یا بشنویم تو ایران یه نفر مدیر یه بخش مهندسی یا هر بخشی باشه حتی اگه مدرکش هم مدیریت باشه اعتراض می کنیم و می گیم که این چه وضعیه که آدمی که هیچ سر رشته ای از این علم نداره سر این کاره ولی خوب اینجا مدرک اصلا اهمیت نداره و مهم تجربه کاری آدماست اونم از نوع کانادایی اش! یه نفر با مدرک روابط عمومی هم می تونه مهندسی حمل و نقل کار کنه چون تجربه کافی در این رشته داره، بسه دیگه چقدر مدرک گرایی!!! اگه بچه خالمون یا همسایمون که در ایران زندگی می کنه دوست نداشته باشه درس بخونه از بی توجهی پدر مادرشه یا از بی نظمی و بد بودن سیستم آموزش و پرورش که نمی تونه بچه ها رو به درس و مدرسه جذب کنه ولی اگه اینجا دانش آموزای ایرانی سومین یا چهارمین ملیتی (از بالا) هستند که از مقطع دبیرستان مدرسه رو رها می کنند به این دلیله که اینجا تحصیل ارزش نمیاره و باید بچه خودش راهی رو که دوست داره انتخاب کنه!.......... اگه بخوایم بشمریم مثالهای زیادی از این دست میشه پیدا کرد که قضاوتمون در دو مورد مشابه در ایران و در اینجا کاملا فرق می کنه و اینجا بیشتر با یه توجیه همراهه و در ایران با اعتراض و غر زدن. اشتباه نشه که من قصد توجیه نارسایی های موجود در ایران رو دارم که شاید بسیار بیشتر از خیلی ها بهش فکر می کنم و آرزوی بهتر شدنش رو دارم و هر کاری هم از دستم بر بیاد چه با اصلاح خودم و چه راههای دیگه انجام میدم چون من دارم میرم اونجا زندگی کنم. با انتقاد هم به هیچ وجه مخالف نیستم ولی انتقاد باید منطقی و سازنده باشه و بهتره که اول از خود آدم شروع شه. از طرفی تا یه حدی هم این انتقادات و منفی نگری ها طبیعیه چون ایران کشور ماست جاییه که ما توش به دنیا اومدیم و بزرگ شدیم و بنابر این جا داره که بدی هاشو ببینیم و نگرانش باشیم در حالیکه هر کشور دیگه ای هر چقدر هم برامون راحت باشه اونقدر خوب و بداش در گیرمون نمی کنه.ضمنا به هیچ وجه منظورم شمردن نواقص و اشکالات کشور کانادا نیست که از مواضع مختلف میشه بررسی اش کرد و مطمئنا از جهاتی یکی از کشور های پیشرفته محسوب میشه. و این اصل رو هم قبول دارم که هر جایی در دنیا خوب و بدهای خودشو داره و هیچ جایی ایدال نیست. می شه با نگاه های مختلف هر جایی رو بدترین نقطه روی زمین دید و یا بهترین.  و این رو هم می دونم که اولویت های آدما فرق می کنه و بر اساس اولویت هاشون در زندگی انتخاب می کنند و آزادند که اینکار رو بکنند.  ولی حتی در مورد انتخاب آدما هم یه تفاوت ظریفی در بیانش وجود داره. به نظر من میشه گفت من شخصا از گرمای بالای ۵۰ درجه خوشم میاد و ترجیح میدم که ۶ ماه از سال گرمای هوا بالای ۵۰ درجه باشه ولی نمی تونیم بگیم که اصولا  گرمای بالای ۵۰ برای آدما خیلی بهتر و مفید تره. ولی از همه این حرفا گذشته من اینجا  فقط اشاره ام به اینه که ما ملت خوبی برای مهاجرت کردن به جاهای دیگه هستیم چون قدر اون چیزی رو که تو "خارج" بهمون میدند هر چقدر هم کم می دونیم و اونو چند برابر اون چیزی که هست جلوه می دیم و بر عکس از خودمون و آنچه که داریم اصلا راضی نیستیم و از حتی کاه های منفی مون کوه می سازیم. بآز هم نمی فهمم که دلیلش چیه. شاید آدمای فرهیخته ای مثل جلال آل احمد و یا مر حوم بازرگان بهتر و پیشتر به دلایلش واقف بودند که کتابهایی مثل غرب زدگی و آسیب شناسی رفتاری ایرانیان رو نوشتند. فکر می کنم اگه الان مرحوم جلال زنده بود  و یه سفری به اینورا داشت چقدر سوژه داشت برای کتاب غرب زدگی اش!  

نوشته شده توسط مه سهی در ساعت 16:17 | لینک  |