دوست مجازی من ..
دوست مجازی من ..دوست بمان .
من از دنیای واقعی ادمها زخم دیده ام.
به اینجا بناه اوردهام ..هرچند مجازی اما تکیه گاهم شو.
در دنیای ادمهای واقعی مرا بر معیار چهره و اندامم تیک میزنند ...
تو خودم را بشناس ...روحم را...
دوست مجازی من فقط یک دوست بمان.....
همین....
برخـــي لحظـــه ها هستنـــد
برخـــي لحظـــه ها هستنـــد
كه آرزو مـــي كني
اي كاش مـــي توانستـــي
زندگـــي در آن هـــا متوقف كنـــي...
برخـــي لحظـــه ها هستنـــد
برخـــي لحظـــه ها هستنـــد
كه آرزو مـــي كني
اي كاش مـــي توانستـــي
زندگـــي در آن هـــا متوقف كنـــي...
تـنـهــــــــــایی…
خسته از تمام جهان
به خـــــــانه برمی گردی
در را که باز می کنی
چراغ را که خودت روشن می کنی
یعنی تـنـهــــــــــایی…
مدت هاست
مدت هاست دلم احساس سنگینی می کند...
مدت هاست یاد گرفته ام گریه نکنم ...
مدت هاست دلم نتوانسته خودش رو سبک کنه ...
مدت هاست دیگر در عمق قلبم کسی لانه ندارد ...
مدت هاست تمام باورم این است که هرچه بود تمام شد، چه خوب چه بد نسیمی بود که وزید و رفت ...
مدت هاست دل تنگ بارانم ...
مدت هاست عاشقی را از یاد برده ام ...
مدت هاست یاد گرفته ام بگویم، بنویسم خوبم تا بقیه بشنوند و بخوانند و باور کنند که خوبم ...
نمی دانم که مدت هاست چرا این گونه شده ام ..
دوست دارم خودم باشم !!
این روزها
بیشتر از هر زمانی
دوست دارم خودم باشم !!
دیگر نه حرص بدست آوردن را دارم
و نه هراس از دست دادن را .....
هرکس مرا میخواهد بخاطر خودم بخواهد
دلم هوای خودم را کرده است ...
همین...
همین ..!
یه وقتایی هست ...
نه "گریه كردن" آرومت میكنه ..
نه "نفس عمیق" ...
نه "یه لیوان آب سرد"...
نه "داد زدن" ...
یه وقتایی هست كه
فقط
نیاز داری ،
بـــــــــمــــــــــیــــــــــــرِی ...
همین ..!
تنهایی بهتر است
تنهایی بهتر است
خودتی خودت
حداقل روحت آسایش بیشتری دارد
نگرانی كمتری داری
و میتوانی برای خودت باشی
هیچ كس دیگر به با هم بودن های قدیم اعتقاد ندارد
همه میخواهند تو را از سر خود باز كنند
كاش كمی عوض میشدیم
تلخ است
تلخ است ،
همه فکر کنند سرت شلوغ است ،
و تنها خودت بدانی چقدر
تنـــهایی ...
درد دارد ...
درد دارد " امـــروز " حرفــــــــــــــــــی
بـــرای گفتــــن نداشــته باشــی
با کســــــــــی کــه تا " دیروز "
تمام حــرف هایــت را فقــط
به او میگفتی
سخن گفتن با خــــــــــداوند
سخن گفتن با خــــــــــداوند
مانند صحبت کردن با یک دوست پشت تلفن است؛
ممکن است او را در طرف دیگر نبینیم،
اما می دانیم که دارد گـــــــــــوش می دهد …
گاهى انقدر رو دور بدبیارى هستى
باورت بشود یا نه
باورت بشود یا نه
روزی می رسد
که دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ نخواهد شد
برای نگاه کردنم ، خندیدنم
و حتـــی اذیت کردنم
برای تمام لحظاتى که در کنارم داشتی
روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود
می دانم روزی که نباشم هیچکس تکرار من نخواهد شد!!!
خدایـــا ؛
خـــدایــا ...
خـــدایــا ...
دستان تو که با من باشد ،
دیگر هیچکس مرا دست کم نمیگیرد !
مـغرور و خـود شـیفته نـیستم
مـغرور و خـود شـیفته نـیستم
ولـی یـاد گـرفـتم کـه تـو زنـدگـیم
مـنت احـدی رو نـکشم
خـداحافظ تو فـرهنگ لـغت مــن جـوابش فـقط یه کلـمه است
"بــه سـلامـت"
ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟؟
یه گدایی هم هست جاش تو فلکه دوم صادقیه اس!
یه گدایی هم هست جاش تو فلکه دوم صادقیه اس!
الان ۴ ساله که هر روز صبح دارم میبینمش
داستانشم اینه که
کرایه نداره بره تا کرج!!!
امروز رفتم بهش گفتم اگه تو این ۴ سال پیاده هم رفته بودی الان نزدیکای مونیخ بودی!والا
ﯾﮏ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﭘـُﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﻫﺎﯼِ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﺭنگی ...
خیـــالت همیشــــﮧ هست ...
خیـــالت همیشــــﮧ هست ...
امـــــــــــا ...
امروز בلـــم گرمـــــاے خوבت را مے خواهــב ...
نــــﮧ خیــــالت را ...!!!
خــداي تــو و يوســف يکـيــسـت ...
يوسف مي دانست که تمام درها بسته اند ؛
اما بخاطر خدا و تنها به اميد او ،
به سوي درهاي بسته دويد و تمام درهاي بسته برايش باز شد ...
اگر تمام درهاي دنيا هم به رويت بسته شدند ؛
تو هم بخاطر خدا و با اعتماد به او ، به سوي درهاي بسته بدو ،
چون :
خــداي تــو و يوســف يکـيــسـت ...
مغرور نیستم...
گفته بودم می کشمش آخر!
گفته بودم می کشمش آخر!
امروز…
دم غروب…
وقت اذان…
دلم را با اشک آب دادم
رو به قبله خواباندمش
یک…
دو…
سه…
تمام شد!
دیگر بهانه ات را نمی گیرد!!
“خراب شد تصویرت”
ﭼﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺗﻪ تخیلی ای آﻓﺮﯾﺪﯼ ﺧﺪﺍ !!!
بفهـــــــــــم لعنتی !
بفهـــــــــــم لعنتی !
دارد نــــاز "تــــــــــــــــــو" را میکشد..
مردی که از "غـــــــــــــــرور"
خورشـــــید هم به گـرد پایش نمی رسید